-
گودبای شیشه ای !!!
چهارشنبه 27 خردادماه سال 1383 21:09
بسم الله الرحمن الرحیم اگر بار گران بودیم ٬ رفتیم اگر نا مهربان بودیم ٬ رفتیم خیلی ساده ٬ تازه برگشته بودم و می خواستم دوباره بنویسم . بعد از اینکه اولین متن جدیدم رو نوشتم ( ردٌ پای خداوند ) ؛ از خدا خواستم اگه توی سختی ها یه مو قع نتونستم بنویسم ٬ او جای من بنویسه . ولی یادم نبود که خدا توی دل شکوندن آدما هیچ وقت...
-
افزایش حجم یاهو میل !
سهشنبه 26 خردادماه سال 1383 18:00
بسم الله الرحمن الرحیم با خبر شدیم ٬ یعنی وجدان کردیم که از ظهر به این ور میل باکسمون افزایش حجم پیدا کرده . اون هم نه ۲ یا ۳ برابر بلکه ۲۵ برابر . خلاصه حال کنید که دیگه نیازی به پاک کردن میل های قبلی نیست .
-
خاطره ی بهترین روز زندگیم
دوشنبه 25 خردادماه سال 1383 18:05
بسم الله الرحمن الرحیم خستمه ٬ تازه از بیرون اومدم . امروز بهترین روز زندگی من بود . نمی تونم هیچ وقت فراموشش کنم . روزی بود که حس کردم دوباره به دنیا اومدم . فقط همین رو بدونید که امروز ٬ روز تولد عزیز ترین ٬ زیبا ترین و با محبت ترین فرد زندگی من بود . امروز ٬ روز تولد کسی بود که من همیشه آرزوی اینو داشتم که در کنارش...
-
چت کردن بوش با وبلاگ شیشه ای
سهشنبه 19 خردادماه سال 1383 18:14
بسم الله الرحمن الرحیم باورتون نمی شه ٬ همین طوری آن لاین بودم ( البته با آی دی که آقای رئیس جمهور برام ساخته بود که بعضی هاتون اون رو بلدین ٬ با عرض معذرت نمی تونم بگم چیه که جزو اطلاعات طبقه بندی شدس ) یه پی ام از طرف پرزیدنت بوش برام اومد . به ایشون توصیه کردم که نزدیک انتخابات ریاست جمهوریه ٬ با من در نیفت که یه...
-
هجرت اون هم از نوع سختش
یکشنبه 17 خردادماه سال 1383 23:31
بسم الله الرحمن الرحیم امروز روز تولد محمد امینه . مبارکش باشه . مبارک خواهراش باشه . امید خان ناراحت نباش. مبارک پسر خالش هم باشه . خوب امروز بزنیم تو خط شعر . ای کسایی که دوست دختر دارین ٬ این شعر رو یکی از دوستام برای جی افش گفته . یاد بگیرین هجرتی سخت می باید که تا شاید ٬ سر سنگین مرا بر زمین ساید . تو ای باد صبا...
-
رفت تا او زنده بماند !!!
شنبه 16 خردادماه سال 1383 23:04
بسم الله الرحمن الرحیم به نظر شما کار این مرد درست بود ؟ آیا در آن لحظه بهترین تصمیم را گرفت ؟ آیا ما می تونیم برای دیگران آرزوی مرگ کنیم ؟ با هم بخوانیم بعد کمی فکر کنیم ... مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند . آن ها عاشقانه یک دیگر را دوست داشتند . زن جوان : « یواش تر برو عزیزم . من می ترسم . » مرد جوان...
-
جریانات معراج پیغمبر ...
جمعه 15 خردادماه سال 1383 23:46
بسم الله الرحمن الرحیم این دفعه هم گفتم یه چیزی بنویسم که هممون خوشمون بیاد بجز آخوندا ولی این جریان کاملاً واقعی . حرف یه لاته ولی قابل اثباته ... یکی از آخوندای اصفهان که خیلی هم حالیش بود و مردم هم قبولش داشتن ( ای آقا باور کنین که آدم خوبی بوده . مثل رضا مارمولک که نبود ) . داشت از خیابون رد می شد که یه گنده لات...
-
روح خدا به خدا پیوست ؟
پنجشنبه 14 خردادماه سال 1383 00:04
بسم الله الرحمن الرحیم وقتی امروز همه جا و همه کس دارن درباره ی امام حرف می زنن چرا ما اظهار نظر نکنیم ؟!!! پس کمی حوصله کنید که من هم می خوام برم بالا منبر ... فکر کنم هممون به این نتیجه رسیده باشیم که هر کسی از انقلاب و جنگ و وقایع تاریخی خاطره تعریف می کنه یه جورایی خودش تو صحنه نبوده و فقط نقل قول هاییه که از بقیه...
-
یک پسر - یک قورباغه
سهشنبه 12 خردادماه سال 1383 15:34
بسم الله الرحمن الرحیم اگه خواستین بخندین بهتون حق می دم ولی فقط برا خنده ننوشتم . این چیزی جز یک واقعیت نیست ... یه روز یه پسره داشت کنار یه رودخونه قدم می زد که یه قورباغه اونو صدا می کنه و بهش می گه : « اگه منو ببوسی من به یه پرنسس زیبا تبدیل می شم » پسره خم شد و قورباغه را برداشت و تو جیبش گذاشت . قورباغه دوباره...
-
یه کم بی مزه ؛ یه کم با مزه !!!
دوشنبه 11 خردادماه سال 1383 12:28
بسم الله الرحمن الرحیم نظرتون به یه سری واقعیت ها جلب می کنم . ولی بعضی هاش بی مزست ... ۱ . می دانید چرا ناپلئون همیشه از کمر بند قرمز استفاده میکرده و این که حکمت کمربند ناپلئون چیست ؟ این سوال برای خیلی ها پیش آمده و جواب آن فقط یک جمله است : از کمربند قرمز استفاده میکرده تا از افتادن شلوارش جلوگیری کند ! ۲ . چرا...
-
ردٌ پای خداوند
یکشنبه 10 خردادماه سال 1383 14:57
بسم الله الرحمن الرحیم اومدم که دوباره بنویسم . خداوندا می دونم که تو هیچ وقت تو مشکلا منو تنها نمی ذاری . پس اگه نتونستم بنویسم . منو رو دوشت بذار و بجای من بنویس ... خواب دیدم بر روی شنها راه می روم ٬ همراه با خود خداوند. و بر روی پرده شب ٬ تمام روزهای زندگیم را ٬ مانند فیلم می دیدم . همان طور که به گذشته ام نگاه می...